loading...
شهیلر شبستر
مدیر فنی بازدید : 20 یکشنبه 1393/02/28 نظرات (0)

                بسم الله الرحمن الرحیم

نامه ای به پدر شهیدم ، محمد ناصر ناصحی. بابا جان با سلام. ای پدر جان منم زهرایت . دختر کوچکتون              .

ای امید من و ای شادی تنهایی من . بخدا این صدمین نامه بُوَد . از چه رویی است که جوابم ندهی . یاد داری که دم رفتن تو دامنت بگرفتم . من که عمری گفتم پدر این بار نرو . پدر این بار نرو . من همان روز بله فهمیدم ، سفرت طولانی است . از چه رو ای پدرم ، تو به این چشم ترم هیچ توجه نکنی . بخدا خسته شدم ، بخدا خسته شدم.

بخدا قلب من آزرده شده . چند سال است که من منتظرم . هر صدایی که ز در می آید همچو مرغی مجروح پابرهنه سوی در تاخته ام. بس که عکست را در بغل بگرفتم . رنگ از روی من و عکس شما هم رفته است.

من و داداش  رضا بر سر عکس تو دعوا داریم ، او فقط عکس تو را دیده پدر . با جمال تو سخن می گوید ، مادرم از تو برایش گفته . او فقط بوی پدر را به لباست دارد . بس که پیراهن تو را بوییده ، بس که در حال دعا روی به سجاده تو اشک فشان نالیده ، طاقتش رفته دگر ، پای او سست شده . دل او بشکسته . بخدا خسته شدیم ، بخدا خسته شدیم.

پدرم گر تو بیایی بخدا من به تو هیچ تقاضا نکنم . لحظه ای از پیشت جایی دیگر نروم . هر چه دستور دهی ، من بلافاصله انجام دهم . همه دم بر رخ ماه و قدمت بوسه زنم . جان زهرایت برگرد . جان زهرایت برگرد . دائما می گویم،مادرم،هر که رفته است سفر برگشته . پدر دوست من ، پدر همسایه ، پدران دیگه ، پس چرا او سفرش طولانی است . او کجا رفته مگر . او که هرگز دل بی مهر نداشت . او که هر روز مرا می بوسید . او که می گفت برایش بخدا دوری از ما سخت است . پس چرا دیر نمود . آری من میدانم که چرا غمگین است . علت تأخیرش من فقط میدانم .

آخر آن موقع ها حرف قرآن و خدا و دین بود . کربلا بود و هزاران عاشق . همه مسئولین چون رجایی و بهشتی بودند.

حرف یک رنگی بودن . ظاهر و باطن افراد باهم فرق نداشت . همه خواهرا زیر چادرا بودند . صحبت از تقوا بود .

همه جا زیبا بود . پارک هم بوی شهادت میداد . جای رقص و آواز ، همه جا صوت و دعا می آمد. همه خط ها روشن ، خوب و خوانا بودن . حرف از ایمان بود حرف از تقوا بود . اما این روز پدر ، درد دل بسیار است . همه آنچه به من میگفتی رنگ دیگر دارد . یا بسی کمرنگ است . من که می ترسم ، تنها به خیابان بروم . مادرم می ترسد . او به من

می گوید در خیابان خطر است . بر سر بعضی ها چادری پیدا نیست . مویشان بیرون است . همه عینک دارن . بنظر

می آید چشمشان معیوب است . راهشان پیدا نیست . خط کج گشته هنر ، زین هنرها همگی خوب و هنرمند شدند.

  کج روی محبوب است . در مجالس و سخنرانی ها جای زیبای شهیدان خالی است یا اگر هست از آن بوی ریا می آید .

نام های شهدا از روی اماکن همه بر می دارند. از دل غم زده ما همگی بی خبرن . یا نه بهتر گویم ، بر روی اشک یتیمان شهید جُنگ شادی دارن . سرقت مال عمومی هنر است . حرف از آزادی است ، حرف از رابطه با آمریکاست . آری من میدانم علت خوشی و اندوه تو بابا این است .

پدرم من این بار می نویسم که اگر بازگشتن ز برایت سخت است ، ما می آییم بَرَت . تو فقط آدرست را بنویس ، در کجا منزل توست . مادرم میداند ، به من می گوید پدرت پیش خداست . در بهشتی زیباست . با همه همسفرانش آنجاست .

خانه اش هم زیباست . حضرت خامنه ای هم می گفت : دخترم ، غصه نخور ، پدرت خندان است ، دوستت می دارد.

تو اگر گریه کنی ، پدرت هم بخدا می گرید . همه شب لحظه خواب پدرت می آید . پدرت می بوسد . دست بر روی سرت می کشد . من از آن دگر شاد و خوشحال شدم . از خدا می خواهم تا که جان در تنم است ، تا حیاتی باقی است ،

 

رهبرم چون پدری بر سر من زنده بود . چهره زیبایش ، چون جمال مه تو شاد و پرخنده بود . من به تو قول دهم ، که دگر از این پس این همه اشک غم انگیزه نریزم .÷

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 18
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 8
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 6
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 8
  • بازدید ماه : 7
  • بازدید سال : 62
  • بازدید کلی : 2,015